خلاصه اي از کتاب جاذبه و دافعه علي (ع) به هر نسبت كه شخصيت حقيرتر است كمتر خاطرها را به خود مشغول ميدارد و در دلها هيجان و موج ايجاد ميكند و هر چه عظيمتر و پرنيروتر است خاطره انگيزتر و عكس العمل سازتر است ، خواه عكس العمل موافق يا مخالف . فيلسوفاني مانند سقراط و افلاطون و ارسطو و بوعلي و دكارت نيز قهرمان تسخير انديشهها و سرگرم كردن خاطرها هستند . رهبران انقلابهاي اجتماعي ، مخصوصا در دو قرن اخير ، علاوه بر اين ، نوعي تعصب در پيروان خود به وجود آوردند . مشايخ عرفان پيروان خويش را احيانا آنچنان وارد مرحله " تسليم " ميكنند كه اگر پير مغان اشارت كند سجاده به ميرنگين مينمايند . اما در هيچكدام از آنها گرمي و حرارت توأم با نرمي و لطافت و صفا و رقتي كه در پيروان علي ، تاريخ نشان ميدهد نمي بينيم . حسن و زيبائي معنوي كه محبت و خلوص ايجاد ميكند از يك مقوله است و سيادت و منفعت و مصلحت زندگي كه كالاي رهبران اجتماعي ، و يا عقل و فلسفه كه كالاي فيلسوف است ، و يا اثبات سلطه و اقتدار كه كالاي عارف است از مقوله هاي ديگر . آري فيلسوفان شاگرد ميسازند نه پيرو ، رهبران اجتماعي پيروان متعصب ميسازند نه انسانهاي مهذب ، اقطاب و مشايخ عرفان ارباب تسليم ميسازند نه مؤمن مجاهد فعال . در علي هم خاصيت فيلسوف است و هم خاصيت رهبر انقلابي و هم خاصيت پير طريقت و هم خاصيتي از نوع خاصيت پيامبران . مكتب او هم مكتب عقل و انديشه است و هم مكتب ثوره و انقلاب و هم مكتب تسليم و انضباط و هم مكتب حسن و زيبائي و جذبه و حركت . به طور كلي نزديكي هر دو موجود دليل بر يك نحو مشابهت و سنخيتي است در بين آنها . به عقيده بعضي ريشه اصلي جذب و دفعها نياز و رفع نياز است . افراد از لحاظ جاذبه و دافعه به طبقات مختلفي تقسيم ميشوند : 1 - افرادي كه نه جاذبه دارند و نه دافعه اين ، يك موجود ساقط و بياثر است . آدمي كه هيچگونه نقطه مثبتي در او وجود ندارد ( مقصود از مثبت تنها جهت فضيلت نيست ، بلكه شقاوتها نيز در اينجا مقصود است ) 2 - مردمي كه جاذبه دارند اما دافعه ندارندغالبا خيال ميكنند كه حسن خلق و لطف معاشرت و به اصطلاح امروز " اجتماعي بودن " همين است كه انسان همه را با خود دوست كند . اما اين براي انسان هدفدار و مسلكي كه فكر و ايدهاي را در اجتماع تعقيب ميكند و درباره منفعت خودش نميانديشد ميسر نيست . محبت بايد با حقيقت توأم باشد و اگر با حقيقت توأم بود بايد مسلكي بود و مسلكي بودن خواه ناخواه دشمن ساز است . محبت اين نيست كه هر كسي را در تمايلاتش آزاد بگذاريم و يا تمايلات او را امضاء كنيم . اين محبت نيست بلكه نفاق و دوروئي است . محبت آنست كه با حقيقت توأم باشد . پس اينچنين نيست كه در همه جا محبت ، جاذبه باشد بلكه گاهي محبت به صورت دافعهاي بزرگ جلوه ميكند كه جمعيتهائي را عليه انسان متشكل ميسازد . 3 - مردمي كه دافعه دارند اما جاذبه ندارند ، دشمن سازند اما دوست ساز نيستند . اينها نيز افراد ناقصي هستند ، و اين دليل بر اينست كه فاقد خصائل مثبت انساني ميباشند زيرا اگر از خصائل انساني بهرهمند بودند گروهي و لو عده قليلي طرفدار و علاقهمند داشتند ، زيرا در ميان مردم همواره آدم خوب وجود دارد هر چند عددشان كم باشد . 4 - مردمي كه هم جاذبه دارند و هم دافعه . افراد با شخصيت آنهائي هستند كه جاذبه و دافعه شان هر دو قوي باشد دوستان و دشمنان ، مجذوبين و مطرودين هر كسي دليل قاطعي بر ماهيت اوست . صرف جاذبه و دافعه داشتن و حتي قوي بودن جاذبه و دافعه براي اينكه شخصيت شخص قابل ستايش باشد كافي نيست بلكه دليل اصل شخصيت است ، و شخصيت هيچكس دليل خوبي او نيست . شايد در تمام قرون و اعصار ، جاذبه و دافعهاي به نيرومندي جاذبه و دافعه علي پيدا نكنيم . علي اگر رنگ خدا نميداشت و مردي الهي نميبود فراموش شده بود . درباره شخص خودش ميفرمايد : " فردا روزهاي مرا ميبينيد و خصائص شناخته نشده من برايتان آشكار ميگردد و پس از تهي شدن جاي من و ايستادن ديگري به جاي من ، مرا خواهيد شناخت " . در حقيقت علي همچون قوانين فطرت است كه جاودانه ميمانند . از بزرگترين امتيازات شيعه بر ساير مذاهب اين است كه پايه و زيربناي اصلي آن محبت است . علي مقياس و ميزاني است براي سنجش فطرتها و سرشتها . آنكه فطرتي سالم و سرشتي پاك دارد از وي نميرنجد ولو اينكه شمشيرش بر او فرود آيد . و آنكه فطرتي آلوده دارد به او علاقمند نگردد ولو اينكه احسانش كند ، چون علي جز تجسم حقيقت چيزي نيست . شعراي فارسي زبان عشق را " اكسير " ناميدهاند . زيرا عشق است كه ميتواند قلب ماهيت كند . عشق و محبت ، سنگين و تنبل را چالاك و زرنگ ميكند و حتي از كودن ، تيزهوش ميسازد . در زبان شعر و ادب ، در باب اثر عشق بيشتر به يك اثر بر ميخوريم و آن الهام بخشي و فياضيت عشق است . عشق نفس را تكميل و استعدادات حيرت انگيز باطني را ظاهر ميسازد . از نظر قواي ادراكي الهام بخش و از نظر قواي احساسي ، اراده و همت را تقويت ميكند ، و آنگاه كه در جهت علوي متصاعد شود كرامت و خارق عادت به وجود ميآورد . روح را از مزيجها و خلطها پاك ميكند و به عبارت ديگر عشق تصفيه گر است . حقدها و كينهها را زائل ميكند و از بين برمي دارد گو اينكه محروميت و نا كامي در عشق ممكن است به نوبه خود توليد عقده و كينهها كند . اثر عشق در بدن درست عكس روح است . عشق در بدن باعث ويراني و موجب زردي چهره و لاغري اندام و سقم و اختلال هاضمه و اعصاب است . عشق و محبت ، قطع نظر از اينكه از چه نوعي باشد - حيواني جنسي باشد يا حيواني نسلي و يا انساني - و قطع نظر از اينكه محبوب داراي چه صفات و مزايايي باشد ، انسان را از خودي و خودپرستي بيرون ميبرد . خودپرستي محدوديت و حصار است . خودپرستي به مفهومي كه بايد از بين برود يك امر وجودي نيست ، يعني نه اينست كه انسان بايد علاقه وجودي نسبت به خود را از بين ببرد تا از خودپرستي برهد . مبارزه با خودپرستي مبارزه با " محدوديت خود " است . شخصيت بايد توسعه يابد كه همه انسانهاي ديگر را بلكه همه جهان خلقت را در بر گيرد . علاقه به شخص يا شيء وقتي كه به اوج شدت برسد ، به طوري كه وجود انسان را مسخر كند و حاكم مطلق وجود او گرد عشق ناميده ميشود . عشق ، اوج علاقه و احساسات است . اينگونه عشقها (جنسي) به سرعت ميآيد و به سرعت ميرود ، قابل اعتماد و توصيه نيست ، خطرناك است ، فضيلت كش است . تنها با كمك عفاف و تقوا و تسليم نشدن در برابر آن است كه آدمي سود ميبرد . انسان نوعي ديگر احساسات دارد كه از لحاظ حقيقت و ماهيت با شهوت مغاير است . بهتر است نام آنرا عاطفه و يا به تعبير قرآن " مودت " و " رحمت " بگذاريم . مهر و علاقه مادر به فرزند از اين مقوله است . ارادت و محبت به پاكان و مردان خدا ، و همچنين وطن دوستيها و مسلك دوستيها از اين مقوله است . اين نوع از عشق است كه پايدار است و با وصال تيزتر و تندتر ميشود بر خلاف نوع اول كه ناپايدار است و وصال مدفن آن به شمار ميآيد . حتي عشقهاي شهواني ممكن است سودمند واقع گردد ، و آن هنگامي است كه با تقوا و عفاف توأم گردد .اما اين نكته را نبايد فراموش كرد كه اين نوع عشق با همه فوائدي كه در شرائط خاص احيانا به وجود ميآورد قابل توصيه نيست ،از اين نظر مانند مصيبت است كه اگر بر كسي وارد شود و او با نيروي صبر و رضا با آن مقابله كند ، مكمل و پاك كننده نفس است ، اما مصيبت قابل توصيه نيست . كسي نميتواند به خاطر استفاده از اين عامل تربيتي ، مصيبت براي خود خلق كند . به علاوه ، تفاوتي ميان عشق و مصيبت هست ، و آن اينكه عشق بيش از هر عامل ديگري " ضد عقل " است عشق معنوي و انساني است ، عشق ورزيدن به فضائل و خوبيها و شيفتگي سجاياي انساني و جمال حقيقت . اين عشق است كه در آيات بسياري از قرآن ، با واژه " محبت " و احيانا " ود " يا " مودت " از آن ياد شده است . اين آيات در چند قسمت قرار گرفتهاند : 1 - آياتي كه در وصف مؤمنان است و از دوستي و محبت عميق آنان نسبت به حضرت حق ، يا نسبت به مؤمنان سخن گفته است 2 - آياتي كه از دوستي حضرت حق نسبت به مؤمنان سخن ميگويد 3 - آياتي كه متضمن دوستيهاي دو طرفي و محبتهاي متبادل است : دوستي حضرت حق نسبت به مؤمنين و دوستي مؤمنان نسبت به حضرت حق و دوستي مؤمنين يكديگر را آنچنانكه از روايات بر ميآيد ، روح و جوهر دين غير از محبت چيزي نيست .اساسا علاقه و محبت است كه اطاعت آور است . بهترين اجتماعها آن است كه با نيروي محبت اداره شود : محبت زعيم و زمامدار به مردم و محبت و ارادت مردم به زعيم و زمامدار . نه تنها قدرت و زور كافي نيست ، عدالت هم اگر خشك اجرا شود كافي نيست ، بلكه زمامدار همچون پدري مهربان بايد قلبا مردم را دوست بدارد و نسبت به آنان مهر بورزد و هم بايد داراي شخصيتي جاذبه دار و ارادت آفرين باشد تا بتواند اراده آنان و همت آنان و نيروهاي عظيم انساني آنان را در پيشبرد هدف مقدس خود به خدمت بگيرد . محبت به سوي مشابهت و مشاكلت ميراند و قدرت آن سبب ميشود كه محب به شكل محبوب درآيد . عشق مثل علم نيست كه صددرصد تابع معلوم باشد . عشق جنبه داخلي و نفسانيش بيش از جنبه خارجي و عيني ميباشد يعني ميزان عشق تابع ميزان حسن نيست بلكه بيشتر تابع ميزان استعداد و مايه عاشق است . براي اصلاح اخلاق و تهذيب نفس طرق مختلفي پيشنهاد شدهاز جمله مشرب سقراطي است . طبق اين مشرب انسان بايد خود را از راه عقل و تدبير اصلاح كند . آدمي اول بايد به فوائد تزكيه و مضرات آشفتگي اخلاق ايمان كامل پيدا كند و سپس با ابزار دستي عقل يك يك صفات مذموم را پيدا كند و آنگاه آنها را از خرمن هستيش پاك كند . طبق اين روش بايد با صبر و حوصله و دقت و حساب و انديشه ، تدريجا مفاسد اخلاقي را زايل كرد و شايد بتوان گفت كه براي عقل امكان پذير نيست كه از عهده برآيد . اهل عرفان و سير و سلوك به جاي پويش راه عقل و استدلال ، راه محبت و ارادت را پيشنهاد ميكنند . ميگويند كاملي را پيدا كن و رشته محبت و ارادت او را به گردن دل بياويز كه از راه عقل و استدلال ، هم بيخطرتر است و هم سريعتر . در مقام مقايسه ، اين دو وسيله مانند وسائل دستي قديم و وسائل ماشيني ميباشند . تجربه نشان داده است كه آن اندازه كه مصاحبت نيكان و ارادت و محبت آنان در روح مؤثر افتاده است خواند صدها جلد كتاب اخلاقي مؤثر نبوده است . فلاسفه نفوذي بالاتر از نفوذ يك معلم ندارند ، اما انبياء نفوذشان از قبيل نفوذ يك محبوب است ، محبوبي كه تا اعماق روح محب راه يافته و پنجه افكنده است و تمام رشتههاي حياتي او را در دست گرفته است . ابن ابيالحديد در شرح نهج البلاغه ميگويد : " كسي سخن او ( رسول اكرم ") را نميشنيد مگر اينكه محبت او در دلش جاي ميگرفت و متمايل به او ميشد . لهذا قريش مسلمانان را در دوران مكه " صباش " ( شيفتگان و دلباختگان ) ميناميدند. غالب ياران رسول خدا به آن حضرت سخت عشق ميورزيدند و با مركب عشق بود كه اينهمه راه را در زماني كوتاه پيمودند و در اندك مدتي جامعه خويش را دگرگون ساختند . رمز محبت را هنوز كسي كشف نكرده است . علي از آن نظر محبوب است كه پيوند الهي دارد . دلهاي ما به طور ناخودآگاه در اعماق خويش با حق سر و سر و پيوستگي دارد ، و چون علي را آيت بزرگ حق و مظهر صفات حق مييابند و به او عشق ميورزند . در حقيقت پشتوانه عشق علي ، پيوند جانها با حضرت حق است كه براي هميشه در فطرتها نهاده شده و چون فطرتها جاوداني است مهر علي نيز جاودان است . اگر شخصيت علي ، امروز تحريف نشود و همچنانكه بوده ارائه داده شود ، بسياري از مدعيان دوستيش در رديف دشمنانش قرار خواهند گرفت . علي در راه خدا از كسي ملاحظه نداشت بلكه اگر به كسي عنايت ميورزيد و از كسي ملاحظه ميكرد به خاطر خدا بود . قهرا اين حالت دشمن ساز است و روحهاي پرطمع و پر آرزو را رنجيده ميكند و به درد ميآورد . در ميان اصحاب پيغمبر هيچكس مانند علي دوستاني فداكار نداشت ، همچنانكه هيچكس مانند او دشمناني اينچنين جسور و خطرناك نداشت . ناكثين از لحاظ روحيه پول پرستان بودند ، صاحبان مطامع و طرفدار تبعيض . سخنان او درباره عدل و مساوات بيشتر متوجه اين جمعيت است . اما روح قاسطين روح سياست و تقلب و نفاق بود . آنها ميكوشيدند تا زمام حكومت را در دست گيرند و بنيان حكومت و زمامداري علي را درهم فرو ريزند .در حقيقت جنگ علي با آنها جنگ با نفاق و دوروئي بود . دسته سوم كه مارقين هستند روحشان روح عصبيتهاي ناروا و خشكه مقدسيها و جهالتهاي خطرناك بود . علي نسبت به همه اينها دافعهاي نيرومند و حالتي آشتي ناپذير داشت . خوارج يعني شورشيان . اين واژه از " خروج " به معناي سركشي و طغيان گرفته شده است . در ابتدا يك فرقه ياغي و سركش بودند و به همين جهت " خوارج " ناميده شدند ولي كم كم براي خود اصول و عقائدي تنظيم كردند و حزبي كه در ابتدا فقط رنگ سياست داشت ، تدريجا به صورت يك فقره مذهبي درآمد و رنگ مذهب به خود گرفت .لهذا مذهب خوارج تحت عنوان وظيفه امر به معروف و نهي از منكر به وجود آمد . وظيفه امر به معروف و نهي از منكر قبل از هر چيز دو شرط اساسي دارد : يكي بصيرت در دين و ديگري بصيرت در عمل . بصيرت در دين - همچنانكه در روايت آمده است - اگر نباشد زيان اين كار از سودش بيشتر است . و اما بصيرت در عمل لازمه دو شرطي است كه در فقه از آنها به " احتمال تأثير " و " عدم ترتب مفسده " تعبير شده است و مال آن به دخالت دادن منطق است در اين دو تكليف . در اين تكليف هر كسي حق دارد بلكه واجب است كه منطق و عقل و بصيرت در عمل و توجه به فائده را دخالت دهد ، و اين عمل تعبدي صرف نيست . ريشه اصلي خارجيگري را چند چيز تشكيل ميداد : 1 - تكفير علي و عثمان و معاويه و اصحاب جمل و اصحاب تحكيم - كساني كه به حكميت رضا دهند - عموما ، مگر آنان كه به حكميت رأي داده و سپس توبه كردهاند . 2 - تكفير كساني كه قائل به كفر علي و عثمان و ديگران كه يادآور شديم نباشند . 3 - ايمان تنها عقيده قلبي نيست ، بلكه عمل به اوامر و ترك نواهي جزء ايمان است . ايمان امر مركبي است از اعتقاد و عمل . 4 - وجوب بلا شرط شورش بر والي و امام ستمگر . ميگفتند امر به معروف و نهي از منكر مشروط به چيزي نيست و در همه جا بدون استثنا بايد اين دستور الهي انجام گيرد . اينها به واسطه اين عقائد ، صبح كردند در حالي كه تمام مردم روي زمين را كافر و همه را مهدور الدم و مخلد در آتش ميدانستند . تنها فكر خوارج كه از نظر متجددين امروز درخشان تلقي ميشود ، اين است که ميگفتند خلافت بايد با انتخاب آزاد انجام گيرد و شايسته ترين افراد كسي است كه از لحاظ ايمان و تقوا صلاحيت داشته باشد خواه از قريش باشد يا غير قريش . اين جمعيت در اواخر دهه چهارم قرن اول هجري در اثر يك اشتباهكاري خطرناك به وجود آمدند و بيش از يك قرن و نيم نپائيدند . افكار و عقائد خارجيگري در ساير فرق اسلامي نفوذ كرد و هم اكنون " نهرواني " هاي فراوان وجود دارند و مانند عصر و عهد علي خطرناكترين دشمن داخلي اسلام همينها هستند ، همچنانكه معاويهها و عمر و عاصها نيز همواره وجود داشته و وجود دارند و از وجود " نهرواني " ها كه دشمن آنها شمرده ميشوند به موقع استفاده ميكنند . ما طرفدار اصوليم نه طرفدار شخصيتها . تشيع با اين روح به وجود آمده است . و در حقيقت روح آنان روحي بود كه اصول و حقايق بر آن حكومت ميكرد نه اشخاص و شخصيتها ! قهرا شيعيان اوليه مردمي منتقد و بت شكن بار آمدند . ما هم جنبههاي مثبت و زيبا و هم جنبههاي منفي و نازيباي روحيه آنها را كه در مجموع روحيه آنها را خطرناك بلكه و حشتناك كرد ذكر ميكنيم : 1 - روحيهاي مبارزه گر و فداكار داشتند و در راه عقيده و ايده خويش سرسختانه ميكوشيدند . 2 - مردمي عبادت پيشه و متنسك بودند . شبها را به عبادت ميگذراندند . بيميل به دنيا و زخارف آن بودند . علي ميخواهد بگويد اگر من با نهضت خارجيگري در دنياي اسلام مبارزه نميكردم ديگر كسي پيدا نميشد كه جرأت كند اين چنين مبارزه كند . و در حقيقت سيره علي راه را براي ديگران نيز باز كرد كه بيپروا بتوانند با يك جمعيت ظاهرالصلاح مقدس ماب ديندار ولي احمق پيكار كنند . 3 - خوارج مردمي جاهل و نادان بودند . در اثر جهالت و ناداني حقايق را نمي فهميدند و بد تفسير ميكردند و اين كج فهميها كم كم براي آنان به صورت يك مذهب و آئيني در آمد كه بزرگترين فداكاريها را در راه تثبيت آن از خويش بروز ميدادند . خوارجهمه آنها اعم از عرب و غير عرب جاهل مسلك و نا آشنا به فرهنگ اسلامي بودند . همه كسريهاي خود را ميخواستند با فشار آوردن بر روي ركوع و سجودهاي طولاني جبران كنند . عدهاي ديگر از اين تيپ متنسك به وجود آمد كه اين هنر را هم نداشت . اينها اسلام را به سوي رهبانيت و انزوا كشاندند ، بازار تظاهر و ريا را رائج كردند . اينها چون آن هنر را نداشتند كه شمشير پولادين بر روي صاحبان قدرت بكشند شمشير زبان را بر روي صاحبان فضيلت كشيدند . بازار تكفير و تفسيق و نسبت بيديني به هر صاحب فضيلت را رائج ساختند . خطر جهالت اينگونه افراد و جمعيتها بيشتر از اين ناحيه است كه ابزار و آلت دست زيركها قرار ميگيرند . هميشه منافقان بيدين ، مقدسان احمق را عليه مصالح اسلامي بر ميانگيزند . اينها شمشيري ميگردند در دست آنها و تيري در كمان آنها . ميگفتند لا حكم الا لله . مرادشان اين بود كه حكومت و حكميت و رهبري نيز همچون قانونگزاري حق اختصاصي خدا است و غير از خدا احدي حق ندارد كه به هيچ نحو حكم يا حاكم ميان مردم باشد همچنانكه حق جعل قانون ندارد . 4 - مردمي تنگ نظر و كوته ديد بودند . در افقي بسيار پست فكر ميكردند . اسلام و مسلماني را در چهار ديواري انديشههاي محدود خود محصور كرده بودند . مانند همه كوته نظران ديگر مدعي بودند كه همه بد ميفهمند و يا اصلا نميفهمند و همگان راه خطا ميروند و همه جهنمي هستند . در دورههاي بعد جمود و جهالت و تنسك و مقدس مابي و تنگ نظري آنها براي ديگران باقي ماند اما شجاعت و شهامت و فداكاري از ميان رفت . آنها قدرت تجزيه و تحليل نداشتند و نميتوانستند كلي را از مصداق جدا كنند . خيال ميكردند وقتي حكميت در موردي اشتباه بوده است ديگر اساس آن باطل و نادرست است. در اسلام يك وسيله مادي و يك شكل ظاهري نميتوان يافت كه جنبه " تقدس " داشته باشد از اين رو ، پرهيز از تصادم با مظاهر توسعه علم و تمدن يكي از جهاتي است كه كار انطباق اين دين را با مقتضيات زمان آسان كرده و مانع بزرگ جاويد ماندن را از ميان بر ميدارد . عقائد و افكار نظير لغتها هستند كه بدون آنكه تعمدي در كار باشد لغتهاي قومي در قوم ديگر سرايت ميكند . مكتب اخباريگري نيز - كه يك مكتب فقهي شيعي است و در قرنهاي يازدهم و دوازدهم هجري به اوج قدرت خود رسيد و با مكتب ظاهريون و اهل حديث در اهل سنت بسيار نزديك است و از نظر سلوك فقهي هر دو مكتب سلوك واحدي دارند و تنها اختلافشان در احاديثي است كه بايد پيروي كرد - يك نوع انفكاك تعقل از تدين است . مذهب خارجيگري با اينكه ديري نپائيد اما روحش در تمام قرون و اعصار اسلامي جلوه گر بوده است تا اكنون كه عدهاي از نويسندگان معاصر و روشنفكر دنياي اسلام نيز طرز تفكر آنان را به صورت مدرن و امروزي درآوردهاند و با فلسفه حسي پيوند دادهاند . سياست " قرآن بر نيزه كردن " سيزده قرن است كه كم و بيش ميان مسلمين رائج است .درسهائي كه از اينجا بايد آموخت : الف - درس اول اينست كه هر وقت جاهلها و نادانها و بيخبرها مظهر قدس و تقوا شناخته شوند و مردم آنها را سمبل مسلمان عملي بدانند وسيله خوبي به دست زيركهاي منفعت پرست ميافتد . ب - درس دوم اينست كه بايد كوشش كنيم طرز استنباطمان از قرآن صحيح باشد . قرآن آنگاه راهنما و هادي است كه مورد تدبير صحيح واقع شود ، عالمانه تفسير شود ، از راهنمائيهاي اهل قرآن كه راسخين در علم قرآنند بهره گرفته شود . اين ديگر وظيفه خود مردم است كه با ارائه اصل " « و ان طائفتان من المؤمنين اقتتلوا ». . . " چشمشان را باز كنند و فرقه طاغي را از فرقه غير طاغي تشخيص دهند و اگر واقعا فرقه سركش دست از سركشي كشيد بپذيرند و اما اگر دست نكشيد و حيله كرد و براي اينكه خود را از شكست نجات دهد تا فرصت جديدي براي حمله به دست آورد و دوباره سركشي كند و به ذيل آيه كه ميفرمايد : « فان فائت فاصلحوا بينهما ». متمسك شود ، حيله او را نپذيرند . يعني شناخت اصول و كليات به تنهائي فائده ندارد تا تطبيق به مصداق و جزئي نشود . مشكلترين مبارزهها مبارزه بانفاق است كه مبارزه با زيركهائي است كه احمقها را وسيله قرار ميدهند . اين پيكار از پيكار با كفر به مراتب مشكلتر است زيرا در جنگ با كفر مبارزه با يك جريان مكشوف و ظاهر و بيپرده است و اما مبارزه با نفاق ، در حقيقت مبارزه با كفر مستور است . لذا مبارزه با نفاقها غالبا به شكست برخورده است زيرا تودهها شعاع دركشان از سرحد ظاهر نميگذرد و نهفته را روشن نميسازد و آنقدر برد ندارد كه تا اعماق باطنها نفوذ كند . هر اندازه احمق زياد باشد بازار نفاق داغتر است . مبارزه با احمق و حماقت ، مبارزه با نفاق نيز هست زيرا احمق ابزار دست منافق است . نقل از سایت نسیم مطهر الا ای پیــرفرزانه مکن منـعم ز میـخانه که من در ترک میخانه دلی پیمان شکن دارم
توضیحات کتاب کتاب «جاذبه و دافعه علی علیه السلام» نخستین بار در زمان حیات استاد مطهری ، سال 1349 منتشر شده است. این کتاب متن مکتوب و تنظیم یافته چهار جلسه سخنرانی است که در حسینیه ارشاد در سال 1346(رمضان 1388هجری قمری) ایراد شده بود. کتاب جاذبه و دافعه استاد مطهری را باید در ردیف مجموعهای از آثار ایشان دانست که ذیل عنوان «سیره شناسی» قابل طبقهبندی هستند. این اثر حکایتگر توانمندی استاد مطهری در امر تبلیغ به ویژه از حیث موضوعشناسی و نحوه معرفی ویژگیهای امیرالمؤمنین(ع) است. و از این منظر کتاب «جاذبه و دافعه علی علیه السلام» میتواند به مثابه الگویی در امر تبلیغ مورد توجه قرار گیرد. کتاب، دارای پیشگفتار و مقدمه است و علاوه بر آن دو بخش دارد که در بخش اول، جاذبه علی(علیه السلام)، فلسفه، فایده و اثر آن، مورد بحث قرار گرفته است. در این بخش به آثار اجتماعی عنصر محبت و نیز به آثار تربیتی آن توجه شده است. بخش دوم کتاب به تبیین کیفیت دافعه امیرالمؤمنین(علیهالسلام) از راه معرفی آنها که از سوی حضرت طرد شدهاند، میپردازد. استاد در این بخش جریان «خوارج» را معرفی کرده است. کیفیت توضیح استاد در مورد خوارج به گونهای است که مخاطب گمان نکند که با جریانی صرفاً تاریخی مواجه است که در روزگار کنونی بدیلی ندارد. استاد همواره بر تکرار پذیری جریان خوارج تأکید مینماید. استاد مطهری در بخش مربوط به دافعه علی(علیهالسلام)، تنها به معرفی خوارج اکتفا نموده است و خود از این جهت، این کتاب را ناقص میداند و ابراز امیدواری میکند که در آینده بتواند این نقص را جبران نماید. هر چند این مهم توسط استاد در نوبتهای بعد برطرف نگردید، اما میتوان برای آشنایی با دیگر مصادیقی که از سوی حضرت طرد و دفع شدهاند به مباحثی که استاد در تحلیل «جریان نفاق» ارائه نمودهاند و یا به معرفی «مخالفان اجرای عدالت» پرداختهاند، مراجعه نمود. استاد مطهری در این کتاب در پی اثبات این نکته است که علی(علیهالسلام) شخصیتی دو نیرویی بوده است و هر کس که بخواهد در مکتب او پرورش یابد، باید همچون علیبنابیطالب (علیهالسلام) از جاذبه و دافعه برخوردار باشد. استاد البته به بیان ضرورتِ جاذبه و دافعه بسنده نمیکند؛ بلکه علاوه بر این، تلاش میکند کیفیت جاذبه و دافعه را نیز روشن نماید. در «جاذبه و دافعه علی علیه السلام» میتوان به خوبی حساسیتها و نگرانیهای استاد را به تماشا نشست. استاد در این اثر به ویژه، از تفکیک تعقل و تدین به عنوان خطری بزرگ در جامعه اسلامی یاد میکند. حاصل شوم این تفکیک نامبارک را میتوان در خصوصیات جریان خوارج مورد ارزیابی قرار داد. و البته باید توجه داشت خوارج یکی از مصادیق جدایی تعقل از تدین است. بر این اساس، کتاب «جاذبه و دافعه علی علیه السلام» جزء منابعی محسوب میگردد که میتوان در آن برخی از دیدگاههای استاد در زمینه آسیبشناسی دینداری انعکاس یافته است. برای
دانلود فایل PDF کتاب مطابق با آخرین تغییرات کتاب و با کیفیت عالی بر روی لینک دانلود زیر کلیک فرمایید
امتياز : 3 | نظر شما : 1 2 3 4 5 6
نوشته شده در سه شنبه 16 / 2ساعت 13:00 توسط سید حسین علی,سید امین , | تعداد بازديد : 1587 | لينك ثابت
» شهید مطهری و اندیشه ی ظهور؛ آیا واقعا ظهور نزدیک است؟
» ظهور، و اعتقاد به آموزهی رجعت
» اصالت اجتماع و فرد
» کار از دیدگاه شهید مطهری
» فراخوان ویژه فرهنگیا(پوستر)ن- پست ثابت
» معلمان در آموزش «اقتصاد مقاومتی» نقش مهمی می توانند ایفا کنند
» نقش فرهنگیان در تبیین اقتصاد مقاومتی(نقش معلم در فرهنگ سازي مصرف توليدات داخلي)
» محتوا تولیدی بررسی کتاب جاذبه و دافعه
» «دانلود فایلPDF کتاب جاذبه و دافعه امام علی(ع)» توضیحات کتاب «جاذبه و دافعه علی علیه السلام
» تحلیل در کتاب جاذبه و دافعه علی (ع) در بخش " دوموکراسی علی (ع)
» تحقیقی در مکتوبات شهید مطهری
» انديشمندي براي هميشه مغز متفكر اسلامي(نقدی بر سیری در نهج البلاغه)
» سیری در نهج البلاغه-3
» سیری در نهج البلاغه-2
» سیری در نهج البلاغه-1
» خلاصه کتاب های شهید مطهری : جاذبه و دافعه علی علیهالسلام
» کتاب جاذبه و دافعه
» دیدگاه شخصیت هاى علمى درباره استاد مطهرى
» اخبار
» گلچین سخنان استاد مطهری (محتوا)